جنگ خوب است یا بد ؟



بر دل مردم شهر نیشابور ترسی بسیار افتاده بود سپاه دشمن به نزدیکی شهر رسیده و تیراندازان و مردان نیزه بدست در پشت کنگره ها ایستاده و کمین گرفته بودند . ارگ فرمانروای شهر پر رفت و آمدتر از هر زمان دیگر بود یکی از سربازان محکم درب خانه خردمند پیر شهر را می کوبید و در نهایت پیرمرد را با خود به ارگ برد فرمانروای شهر نگاهی به صورت آرام و نگاه متین پیر مرد افکنده و گفت می دانم که گلایه ها در سینه داری اما اکنون زمان این سخن ها نیست به من بگو در این زمان چه راهی در پیش روی ماست . شهر در درون سپاه فراوان دشمن گم خواهد شد . دشمن شهرهای بین راه را به آتش کشیده و سرها بریده است . دیوارها و درهای شهر توان مقاومت زیادی ندارند . هیچ سپاهی هم به کمک ما نخواهد آمد ما هستیم و همین خونخواران پیش روی . لشکر آنها همچون نیزه ایی به سینه شهرمان فرود خواهند آمد.

ریش سفید شهر خنده اش گرفت : فرمانروا پرسید هنگامه جنگ و ستیز است نه جای خنده .
پیرمرد گفت فرمانروایی که می ترسد جان خویش را هم نمی تواند از مرگ نجات دهد چه برسد به مردم بی پناه را.
فرمانروا گفت سپاه دشمن در نزدیکی نیشابور است آن وقت من نهراسم .
ریش سفید گفت در این مواقع هر دو طرف سپاه به فرمانروای خویش و شجاعت او می اندیشند . مردم زندگی و امیدشان را در سیمای شما می بینند و سپاه دشمن هم به فرمانروای خویش .
فرمانروا اگر نباشد نه شهر باقی می ماند و نه سپاه دشمن. ریش سفید ادامه داد راه نجات ما از شمشیر های برهنه دشمن تنها و تنها در به زانو در آوردن فرمانروای آنها خلاصه می شود . شما در درون شهر هستید و آنهم در مرکز شهر و آنها در بیابان و بدون دیوار ، حال فرمانروایی که امنیت ندارد شما هستید یا دشمن ؟.
فرمانروای نیشابور گفت اکنون در اطراف فرمانروای دشمن پنجاه هزار شمشیر بدست حضور دارند چگونه به او دست یابیم . ریش سفید گفت نیشابور شهری بزرگ است بگذار دور شهر حلقه بزنند به این شکل سپاه دشمن پراکنده می شود و تعداد نگهبانان فرمانروای آنان نیز بسیار کم خواهد شد . آن گاه در زمان مناسب عده ایی را با تن پوشهایی همانند سربازان دشمن به سراغ او بفرستید و سپس سر او را بر نیزه کرده بر برج و باروهای شهر بگردانید تا ترس بر جان آنان فرو افتد در غروب همان روز طبل جنگ را به صدا درآورد به گونه ایی که همه حتی سربازان ما هم بدانند فردا کارزار در راه است. فردایش چون سپیده خورشید آسمان دشت را روشن کند سپاهی نخواهید دید.
در همین هنگام رایزنان دربار نیشابور وارد شده و پند و اندرز دادن را آغاز کردند آنها می گفتند جنگ به سود هیچ کس نیست خونریزی دوای درمان هیچ دردی نیست و قتل کردن عذاب دنیوی و اخروی خواهد داشت . فرمانروا رو به ریش سفید شهر کرده و گفت می بینی رایزنان شهر ما را . پیرمرد گفت نوک پیکان سپاه دشمن از همین جا آغاز می شود . فرمانروا با شنیدن این سخن دستور داد رایزنان ابله را به زندان بیفکنند .

اندیشمند یگانه کشورمان ارد بزرگ می گوید : آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : ” جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست” را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت .
چهار روز گذشت دروازه های شهر نیشابور دوباره باز شد ، کشاورزان و باغداران به سوی محل کار خویش بازگشتند و زندگی ادامه یافت .
فرمانروای نیشابور تا پایان زندگی پیرمرد به خانه او می رفت و درس ها می آموخت .



یاسمین آتشی


۶ نظر:

  1. ناشناس۸.۱۲.۸۸

    جنگ هیچ وقت خوب نیست ولی جنگیدن برای دفاع از جان و مال و ناموس ایران یک امر اجتناب ناپذیره و مردن برای ایران یک افتخار

    پاسخحذف
  2. ناشناس۳۱.۱.۸۹

    با تشکر از وبلاگ مفیدتون... واقعا از خوندنش لذت میبرم ...

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۱.۵.۸۹

    خوشحالم که تو این روایت نام شهر باستانیه من به میان اومد،می خوام کمی از شهرم براتون بگم،
    دیار من،نیشابور:شاپور اول پادشاه ساسانیان فرزند اردشیر در سال241بعد از میلاد بر تخت شاهی نشست وی در جنگ های پیاپی ایران را به قدرت رساند که یکی از آن در خراسان بود که وی شاه توران را شکست داد و در میدان جنگ شهر نوشاپور(نیشابور)را بنا نهاد.نیشابور شهری بسیار بزرگ بود که یک راوی می نویسد چهارده محله داشت که هر محله ی آن به اندازه ی یک شهر متوسط امروزی که برابر با چهارده برابر وسعت کنونیش بوده و این شهر را به ابر شهر میخواند.نیشابور شهر علم و ادب و فرهنگ و ثروت بود بطوریکه وقتی امام رضا(ع) پا به این شهر نهاد بیست و چهار هزار نفر با نی و قلمدان طلا حدیث ایشان را ثبت کردند که هم اکنون به شهر قلمدانهای مرصع نیز مشهور است.(غزالی)دانشمند شهیر اسلام اهل طوس بو(طوس قریه ای در نزدیکی مشهد)در آن وقت یعنی حدود قرن پنجم هجری،نیشابور مرکز و سواد اعظم آن ناحیه بود و داروالعلم محسوب میشد.و پایتخت سلسله ی طاریان بود
    خب،اینم از معرفی،جنگ بخاطره ناموس،وطن،شرف،هویت حقی است بر گردنمان.
    رضا شوریابی19ساله از نیشابور

    پاسخحذف
  4. - هشت اصل در فلسفه اُرُدیسم - Orodism


    1- اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست .

    2- زندگی بدون آزادی ، شرم آور است .

    3- تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجار همیشگی است .

    4- آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند .

    5- رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم .

    6- دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد .

    7- اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن .

    8- عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست .

    ارد بزرگ ، اندیشمند و متفکر ایرانی ست . بیش از هزار جمله قصار و حکیمانه از او در کتاب سرخ گردآوری شده است . در هشت اصل اردیسم ، شیره و عصاره آن جملات در نظر گرفته شده است . شهدی که می تواند کام هر انسان آزاده ای را شیرین نماید .

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۱.۹.۸۹

    خیلی جالب بود

    پاسخحذف
  6. ناشناس۲۶.۱۱.۸۹

    جنگ بسیار یک کار بد است هر کسیکه جنگ میکند از نگاه مالی هم برایش خوب نیست بخاطریکه پولیس اوراجریمه میکند ودیگراینکه برای صحت او نخس دارد چراکهاگراولت بخورد دقیقاکه او زخمی میشود

    پاسخحذف