ارزش نان

ارزش نان



نیمروز بود کشاورز و خانواده اش برای نهار خود را آماده می کردند یکی از فرزندان گفت در کنار رودخانه هزاران سرباز اردو زده اند چادری سفید رنگ هم در آنجا بود که فکر می کنم پادشاه ایران در میان آنان باشد سه پسر از میان هفت فرزند او بلند شدند به پدر رو کردند و گفتند زمان مناسبی است که ما را به خدمت ارتش ایران زمین درآوری ، پدر از این کار آنان ناراضی بود اما به خاطر خواست پیگیر آنها پذیرفت و به همراهشان به سوی اردو رفت .



دو جنگاور در کنار درختی ایستاده بودند که با دیدن پدر و سه پسرش پیش آمدند : جنگاوری رشید که سیمایی مردانه داشت پرسید چرا به سپاه ایران نزدیک می شود . پدر گفت فرزندانم می خواهند همچون شما سرباز ایران شوند .

جنگاور گفت تا کنون چه می کردند . پدر گفت همراه من کشاورزی می کنند .

جنگاور نگاهی به سیمای سه برادر افکند و گفت و اگر آنان همراه ما به جنگ بیایند زمین های کشاورزیت را می توانی اداره کنی ؟

پیرمرد گفت آنگاه قسمتی از زمین ها همچون گذشته برهوت خواهد شد .

جنگاور گفت : دشمن کشور ما تنها سپاه آشور نیست دشمن بزرگتری که مردم ما را به رنج و نابودی می افکند گرسنگی است کارزار شما بسیار دشوارتر از جنگ در میدانهای نبرد است .

آنگاه روی برگرداند و گفت مردم ما تنها پیروزی نمی خواهند آنها باید شکم کودکانشان را سیر کنند . و از آنها دور شد .

جنگاور دیگری که ایستاده بود به آنها گفت سخن پادشاه ایران فرورتیش ( فرزند بنیانگذار ایران دیاکو ) ! را بگوش بگیرید و کشاورزی کنید . و سپس او هم از پدر و سه برادر دور شد .





فرزند بزرگ رو به پدر پیرش کرد و گفت : پدر بی مهری های ما را ببخش تا پایان زندگی سربازان تو خواهیم بود . ارد بزرگ خردمند برجسته کشورمان می گوید : فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و سوم : نان .

سخنان پادشاه ایران فرورتیش نشان می دهد زمامداران ما از آغاز تلاش می نمودند نان مردم را تامین کنند .


یاسمین آتشی


۱۱ نظر:

  1. ناشناس۲۳.۱۰.۸۸

    با سلام
    داستان کوتاه ولي پر محتوا و جالبي بود.
    تاريخ باستان ايران پر است از اين همه دلاوريها و قهرمانان.
    کاش مي شد اين مجموعه ها را دانلود کرد.
    مرسي.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۹.۱۱.۸۸

    با سلام.
    هر بار داستانی از ایران باستان میخوانم افتخارواز الآن خدمان خجل.چه بودیم چه شدیم......

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۸.۵.۸۹

    چه سخت است از بالای عرش به زیر فرش رسیدن.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۳۱.۵.۸۹

    داستاناتون واقعا اموزندست

    پاسخحذف
  5. ما باید شرمنده باشیم نه خوشحال چه تاریخی رو به چه تاریخی تبدیل می کنیم . کاش می تونستیم تاثیر بیشتری روی سرنوشت کشورمون داشته باشیم .
    با سپاس از تلاش شما

    پاسخحذف
  6. امین۱۴.۷.۸۹

    ما باید شرمنده باشیم نه خوشحال چه تاریخی رو به چه تاریخی تبدیل می کنیم . کاش می تونستیم تاثیر بیشتری روی سرنوشت کشورمون داشته باشیم .
    با سپاس از تلاش شما

    پاسخحذف
  7. ناشناس۹.۹.۸۹

    سلام دوست هم رشته ای
    ...

    پاسخحذف
  8. ناشناس۳.۱۰.۸۹

    سلام،خدا قوت. ميخواستم ازتون خاهش کنم هرچي داستان داريد به همراه تصويرش تو يه کتاب به چاپ برسونيد.اگه هم مشگل مالي وجود داشت به اطلاع برسونيد.يا ازشون کتابي براي موبايل و کامپيوتر بسازيد. با سپاس فراوان.

    پاسخحذف
  9. ناشناس۴.۱۰.۸۹

    واقعا عالی بودن ممنون

    پاسخحذف
  10. کوتاه اما زیبا...واقعابرای زمام امروزافسوس میخورم.

    پاسخحذف
  11. ناشناس۱۶.۱۱.۸۹

    salam dustan,agar keshvare ma ba tafakkor va bedune ria edareh mishod be in ruz nemioftad

    پاسخحذف