همسران آنها خسته از این دشمنی ، به پیش کدخدای پیر روستا رفته و داستان را باز گفتند .
کدخدا دو برادر را خواست و سکوت پیشه کرد دو برادر به موهای سفید او می نگریستند و در دل می گفتند چه شده که او ما را خواسته است .
پیر جهان دیده نگاهی به آن دو کرد و گفت : یادگار پدر مایه دوستی بیشتر است نه قهر و دشمنی .
دو برادر سر فرود آوردند می دانستند هر چه بگویند در نهایت او می تواند براحتی پی به نهان اندیشه آنان ببرد . روی یکدیگر را بوسیدند و دست در دست یکدیگر از خانه کدخدا بیرون آمدند .
به سخن حکیم ارد بزرگ : گِره های که به هزار نامه دادگستری باز نمی شود ، به یک نگاه و یا ندای ریش سفیدی گشاده می گردد .
باشد که قدر ریش سفیدان و پیران خود را بدانیم و بزرگشان داریم .
ياسمين آتشي
نمیدانم برای داستانها. حرفهای اردبزرگ را جسته ای ویا برای گفته های ارد داستان نوشته ای بهر حال زیباست وقابل تقدیر
پاسخحذفپاینده باشید ...
حرفهای حکیمانه ارد بزرگ و زحمت های شما ستودنی است.
پاسخحذفرضا شوریابی19ساله از نیشابور.