بلایی که ابومسلم خراسانی بر سر کمونیسم آورد !

ابو مسلم خراسانی abu moslem khorasani


روزی ابومسلم خراسانی با سپاه خویش از کنار روستای بسیار سبز و زیبا می گذشت جمعی از مردم آن روستا تقاضای دیدار با او را داشتند یکی از آنها را اجازه دادند تا نزد سردار ایرانی بیاید او گفت ما مردان روستا از شما می خواهیم ثروت روستا را بین ما تقسیم کنید و ادامه داد باغ بزرگی در کنار روستا است که اگر تقسیم اش کنید هر کدام از ما صاحب باغ کوچکی می شویم و همیشه دعاگوی شما خواهیم بود . سردار پرسید اگر صاحب باغ هستید پس چرا به پیش من آمده اید ؟! بروید و بین خویش تقسیم اش کنید .
مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.
آن مرد گفت مردم روستای ما 15 سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!
سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .
ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .
سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .
شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .
مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .


یاسمین آتشی

۷ نظر:

  1. دست مریزاد به همه هنرمندای ایران عزیزم
    خیلی از نوشته هاتون لزت میبرم اما نمیدونستم وبلاگ دارین.
    ایمیل من : adelianfar_s@yahoo.com
    خیلی خوشحال میشم ازتون چیزی یاد بگیرم
    شاعر کوچولو

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۱.۵.۸۹

    اینم یه درس دیگه بواسطه ی شما به ما رسید.ممنون.
    رضا شوریابی19ساله از نیشابور.

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۴.۵.۸۹

    این درس حقیقتیست که در اطرافمان در حال وقوع است.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۵.۵.۸۹

    ممنون از زحمت شما

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱.۶.۸۹

    دوستان عزيزم كه اهل دل هستيدوباداستامهاي حكيمانه ايراني باعث تنويرافكارهموطنان خودمنجمله منحقير شديد صميمانه سپاسگذارمواين پيامهاي شمادرقالب داستانهاي حكيمانه آنهم باادبيات حكيمانه فارسي دراين عصريكه ماخودمان رادركشاكش زنگي سخت وبي آرامش گم كرده ايم همچوفانوسي درتاريكي باعث هدايت ودرس گرفتن بيشتراززندگي پيشينيانمان خواهدشد0باكمال احترام حاج احمدازمشهد

    پاسخحذف
  6. دست مریزاد استاد بزرگ، امیدوارم همیشه در پناه یزدان پاک موفق و پیروز باشی
    امروزه روح های ما تشنه این حقیقت های زیباست

    پاسخحذف
  7. ناشناس۵.۱۰.۸۹

    بسيارعالي ازنوشتهاي شمالذت مي برم

    پاسخحذف